انسانم آرزوست...
کنایه های تلخ....
خبر به یعقوب کربلا که رسید
راست از آب در آمد
"و ترکنا یوسف... فاکله الذئب"
ماه من
چراغ ها را خاموش کرده ایم
روضه خوان هم می دانست
تو؛ چقدر به شب می آیی!
عباس یک تنه تدارکات هیئت بود
هم خون داد، هم آب شد، هم سوخت
تا ما یک استکان چای بخوریم!
وصیت
علی به چاه می گفت
گودال
گوش می کرد
دست سقا
"دست از پا درازتر برگشتن"
ضرب المثل خوبی نیست
بهش فکر نکن!
سُم
اسب ها آمدند
تا تو هم مقتول باشی
هم مسموم
خاکی نشین
به حرمت تو
نه به شعبان شهادتی افتاد
و نه به محرم، میلادی..!!
ریخت و پاش
سوره رفت
آیه آیه
برگشت...
شهاب سنگ
مشتری خریدار ماه بود از زمین
ماه تا شنید
امان نامه را پاره کرد!
سر
سر به راه می شدیم
لازم نبود
سر - به - راه شوید!
منبع:وبسایتی که تمایلی به ذکر اسمش نداره.
پ.ن:مدتهاست منتظر محرم بودم برای ثبت این پست..
حباب ها می ترکند..!
و با اینکه الان چند ساعت از روش میگذره هنوز شوکه ام..
از اینکه این همه متاثرم تعجب می کنم...
البته شاید هم خیلی جای تعجب نداشته باشه...همه ی دوستام وضعیت مشابهی دارند..
شاید علت اینکه اینقدر پریشونم اینه که نمیتونم حتی برای یه لحظه خودم رو به جای شادی تصور کنم...
نمیدونم اگر من به جاش بودم الان چه حال و روزی داشتم..................................................
فکر می کنم در مقابل این آزمایش خدا کم بیارم..!!!
خدایا خودت بهش طاقت بده تا ازپس این امتحان بربیاد....
خدایا خودت کمک کن فراموش نکنیم که همه چیز غیر ذات اقدس خودت فانیه...
هرچند سعی میکنم خودم رو متقاعد کنم که باید در مقابل امتحانات خداوند تسلیم بود ولی نمیتونم بعدش ملتمسانه از خدا نخوام که:
رَبَّنَا وَلاَ تُحَمِّلْنَا مَا لاَ طَاقَةَ لَنَا بِهِ وَاعْفُ عَنَّا وَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَآ أَنتَ مَوْلاَنَا فَانصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ
خدا نوشت:کل من علیها فان و یبقی وجه ربک ذو الجلال و الاکرام "
ایام البیض
من تو را دوست دارم...
من تو را دوست دارم و تو این را میدانی...
مدت هاست که تو را دوست می دارم...
می دانی که دلم برای دیدنت پر می کشد..
یکی از همین روزها آنقدر خوب می شوم که به دیدنم بیایی..
آن روز،روزهای سیاه من تمام می شود...
روزهای سفید شروع می شوند...
ماه فروماند از جمال محمد(ص)
یه وقتایی هست که انگار سقف آسمون بلندتر میشه... اما احساس می کنی که به آسمون نزدیکتری..اونقدر نزدیک که میتونی روی هلال ماه بشینی و ستاره ها رو زیر و رو کنی..
شاید یه نوع حس سبکی باشه..شاید یه نوع حس سرخوشی..
سرخوشم..به خاطر تولد کسی که صاحب امروزه...
عاشقشم...اسمش رو که میشنوم قند تو دلم آب میشه..
نمیدونم خوبه یا بد، ولی گاهی اونقدر سرخوشیم بالا میزنه که اعتنایی به روسیاهی خودم نمیکنم و پر میشم از امید به بخشایش..
پ.ن:خواندن این پست صلواتی است..
خوب است که امین باشی ..
محمٌد(ص) پیش از آن که رسول شود "امین" بود..
امین که باشی میشوی مایه ی اطمینان، موجب آرامش قلب، رهایی از ترس... امین که باشی میشوی صندوقچه اسرار آنهایی که باورت دارند،محرم دل، سنگ صبور..
امین که باشی میشوی امانت دار "اعتماد" کسی که تو را امین میداند؛ اعتمادی که به رسم امانت داری نباید شکسته شود..
امین که باشی میشوی امانت دار "دل" کسی که تو را امین میداند؛ دلی که به رسم امانت داری نباید شکسته شود..
اگرچه امین بودن سخت است و لیاقت می خواهد اما
خوب است که امین باشی
پ.ن: در این وا نفسای روزگار که به هیچ کس اعتماد نیست، خوب است که "امین" داشته باشی..
دیوانه منم من که روم خانه به خانه...
تاکی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه
خواهد به سر آید، شب هجران تو یانه؟
ای تیر غمت را دل عشاق نشانه
جمعی به تو مشغول و تو غایب ز میانه
رفتم به در صومعهٔ عابد و زاهد
دیدم همه را پیش رخت راکع و ساجد
در میکده رهبانم و در صومعه عابد
گه معتکف دیرم و گه ساکن مسجد
یعنی که تو را میطلبم خانه به خانه
روزی که برفتند حریفان پی هر کار
زاهد سوی مسجد شد و من جانب خمار
من یار طلب کردم و او جلوهگه یار
حاجی به ره کعبه و من طالب دیدار
او خانه همی جوید و من صاحب خانه
هر در که زنم صاحب آن خانه تویی تو
هر جا که روم پرتو کاشانه تویی تو
در میکده و دیر که جانانه تویی تو
مقصود من از کعبه و بتخانه تویی تو
مقصود تویی کعبه و بتخانه بهانه
بلبل به چمن زان گل رخسار نشان دید
پروانه در آتش شد و اسرار عیان دید
عارف صفت روی تو در پیر و جوان دید
یعنی همه جا عکس رخ یار توان دید
دیوانه منم من که روم خانه به خانه
عاقل به قوانین خرد راه تو پوید
دیوانه برون از همه آیین تو جوید
تا غنچهٔ بشکفتهٔ این باغ که بوید
هر کس به زبانی صفت حمد تو گوید
بلبل به غزلخوانی و قمری به ترانه
بیچاره بهائی که دلش زار غم توست
هر چند که عاصی است ز خیل خدم توست
امید وی از عاطفت دم به دم توست
تقصیر خیالی به امید کرم توست
یعنی که گنه را به از این نیست بهانه
پ.ن:مخمسی از شیخ بهاىٔی
نشاندی روی زخم کهنه ی من مرهم خوبی
حریمت آشنا کرده مرا با عالم خوبی
جهان،این هیچ سر درگم،فریبم داد با گندم
برای دفعه ی چندم نبودم آدم خوبی
گریزان از همه دنیا خودم را یافتم این جا
خودم را با بدی هایم کنارت ای همه خوبی
رها کردی مرا از غم نشاندی جای آن غم، غم
غمِ دیگر که خیلی دوستش دارم غم خوبی
شلوغی ضریح توعجب آشفته گیسویی ست
سپیدی ها سیاهی ها چه درهم برهم خوبی
تو می آیی و از نزدیک می بینم تو را آخر
همان وقتی که می میرم،عجب می میرم خوبی
سیدحمیدرضا برقعی
دلتنگی های بی پایان...
دلم تنگ است...
دلتنگی ، درد این روزهای من است...
دلم تنگ بهشتهای زمین است...تنگ بهشتهای آسمان...
دلم تنگ "بهشتی" هاست...
دلم تنگ هشت است و سه...
دلم تنگ یاس است و اقیانوس...
دلم تنگ آسمان است و باران..
برای من ، تو بارانی..
جدت آسمان است و مادرت یاس...
برای من علی اقیانوس است و سه کربلاست...
برای من هشت خود ِخودِ بهشت است..بی کم و کاست!
برای من سه آغاز سفر از فرش است تا خود عرش...
خدایا...
من سوز و گداز این دلتنگی ها را به جان می خرم
تشنه ی آب، به از سراب ،سیراب...
خدایا دلتنگی هایم اگرچه روح و جانم را می گدازد اما من خلاصی از این سوز را نمی خواهم مگر تا......
دعا نوشت: اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا...
آرزونوشت: دلم روضه النبی را میخواهد کنار هجر اسماعیل، مقام ابراهیم...!
حسرت نوشت: قیامت برپا میشود با تو، زیر ناودان طلا ، این روزها، اگر ببار ی...
دل تنگ...
برای بیان دلتنگی باید به کدام زبان زنده ی دنیا نامه نوشت که تاثیرگذارتر باشد؟؟؟؟
برای بیان دلتنگی کدام واژه ها رساتر است؟؟؟
بگویم درد.. ؟؟بگویم غم هجران...؟؟ بگویم جان سوز...؟؟ بگویم جان گداز؟؟
بگویم روزهای سخت..روزهای سخت تر از سخت..
یا شاید تلخ چون زهر..نههه ..تلخ تر از زهر!!!
گمان نمی کنم به هیچ زبانی و در هیچ لغت نامه ای بتوان واژه ای را یافت که دلتنگی برای تو را با
آن وصف نمود..
نبودنت...نبودنت...نبودنت...
نبودنم...نبودنم..نبودنم....
تو هستی..همین حوالی..همین نزدیکی.
این منم که نییییستم..
نییییییست نیییییست.....